متفرقه از 26 ماهگي
رفته بوديم لونا پارك ، آوينا خواست كه سوار اين ماشينه بشه اما خوشش نيومد و شروع كرد به گريه فكر كنم چون ماشينه ميرفت بالا و بعدم از تونل رد ميشد ترسيده بود شايدم از اينكه من كنارش نبودم ناراحت بود هر چقدر اميد تلاش كرد آرومش كنه فايده اي نداشت و اومد بيرون آروم گريه ميكرد و با ديدنش واقعا حالم گرفته شد و به زور تونستم بغض سنگينمو مهار كنم بعدش هر چي خواست واسش گرفتيم تا يادش بره ، اولين باري بود كه بر خلاف ميلم واسش پشمك خريدم و دوست داشت بعد دخترمو برديم يه پارك مناسب بچه ها و تا آخر شب حسابي بازي كرد تا بچه ها رو ديد كه پا برهنه بالا مي رن سريع كفش و جورابشو در آورد و شروع به بازي كرد البته با وروجكاي ...
نویسنده :
مامان ليلا
22:17